دل ديدني هاي شهر سرب وسراب(242)
دل ديدني هاي شهر سرب وسراب(242)
من حلقه دل را بر ميله هاي زندان انديشه هاي رويشگر آويختم؛سپس همه شكوفه هاي شوق را در سبد آن ريختم.
من عقل را مترسک مزرعه عشق دیدم.
من شهری را دیدم که همه ریسمان های سیاه و سپید را مار مي پنداشتند و همه گل ها را، خار ؛ مگر عكس آن اثبات شود!
من نادان ترین فرد را کسی دیدم که لباسی بزرگ تر از اندامش بپوشد و به بزرگان فخر فروشد.
من در فراخنای این سپهر سیاه و سنگين و گستره سرسبز زمین، سهم خود را از همه هستي تنها تكه اي از آسمان آبي و لحظه اي از لبخند شادابي ديدم.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
نظرات شما عزیزان:
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.